کشف این سنگوارهای جدید نشان میدهد دایناسورهای گیاهخوار، شبیه پرندگان بیپرواز و گیاهخوار امروزی، گلولههای پشمالو و احتمالا بدبویی بودهاند که صبح تا شب مشغول چریدن در گلههای کوچک و بزرگ هستند.
جدال میان طرفداران خونگرم بودن دایناسورها و مخالفان آنها، جدال میان طرفداران فرگشت پرندگان از دایناسورها و مخالفان آنها و سرانجام جدال میان طرفداران پردار بودن دایناسورها و مخالفان آنها آرامآرام به جاهای خوبی نزدیک میشود. برای نخستین بار در دهه هفتاد میلادی بود که تعدادی از دیرینهشناسان شباهتهای آناتومیک و اکولوژیک میان دایناسورها و پرندگان را نشان دادند و گفتند پرندگان بازمانده مستقیم نسل دایناسورها محسوب میشوند. آن زمان، برخی از این دانشمندان هم بودند که میگفتند برخی دایناسورها باید روی بدنشان پر داشته باشند، اما این ادعا تا سالها هیچ طرفداری نداشت، زیرا سنگوارهای از این موجودات پردار کشف نشده بود. تصور بیشتر دانشمندان همین بود که اگر پرندگان از نسل دایناسورها باشند، پرهای پرندگان همراه با پرواز نخستین پرندگان تکامل یافته است و پیش از آن پر در دایناسورها وجود نداشته است. حتی در فیلم پارک ژوراسیک که پر بود از نظریات جدید درباره خونگرمبودن، باهوشبودن و خویشاوندی دایناسورها با پرندگان، هیچ دایناسوری پر نداشت و حتی در قسمت چهارم این فیلم که قرار است سال آینده اکران شود، دایناسورها هنوز بدونپر هستند. با این حال، یافتههای جدید دیرینهشناسان به خوبی نشان میدهد پر در دایناسورها پدیدهای استثنایی و محدود نبوده است.
دانش امروزی ما درباره فرگشت پر در دایناسورها تا پیش از این کشف جدید در این حد بود که میدانستیم شاهپرها و پرهای سادهتر (پوشپرها، مویپرها، کرکپرها…) پیش از فرگشت پرواز پیدا شدهاند. تمام دایناسورهایی که دارای شاهپر (پرهای بلند روی دستها و دمها) بودهاند، خویشاوندان بسیار نزدیک پرندگان هستند و دانشمندان احتمال میدهند شاهپرهای این موجودات پیش از آن که برای پرواز فرگشتیافته باشد، برای نمایشهای جفتیابی بلندشده باشند. در حقیقت پرواز استفاده ثانویه این شاهپرهای نمایشی بوده است. دایناسورهایی که نسبت خویشاوندی دورتری با پرندگان داشتند، پرهایی سادهتر نیز روی بدنشان داشتند.
گوشتخوارهای کرکآلود
به جز چند خانواده خویشاوند پرندگان که شاهپرهایی کاملا شبیه پرندگان داشتند، بسیاری از دایناسورهای تروپود دیگر (عمدتاً دایناسورهای شکارچی) از خانوادههای مختلف، حتی از انواع غولآسای آنها (مثل تیرانوسورها) طی این سالها کشف شده بودند که نشان میدادند دستکم پوشش بدن دایناسورهای گوشتخوار از پوشپر یا کرکپر (مشابه پرهای جوجه پرندگان امروزی) بوده است. بنابراین طی چند سال اخیر در بسیاری از کتابهای جدید (از جمله دو کتاب فرهنگنامه دایناسورها و عصر طلایی دایناسورها) دایناسورهای گوشتخوار با ظاهری کمابیش پردار ترسیم شدند. اما درباره وجود پر در دایناسورهای گیاهخوار تردید زیادی وجود داشت.
جوجهتیغیهای گیاهخوار
پیش از این در دو نمونه از دایناسورهای گیاهخوار (از راسته اورنیتیسکیا) ساختارهایی با شباهت ظاهری به تیغ جوجهتیغی یا خار تشیها کشف شده بود. وجود همین ساختارها خیلیها را قانع کردهبود که دایناسورهای گیاهخوار هم در داشتن پر با پرندگان و دایناسورهای گوشتخوار مشترک هستند؛ اما روش علمی همیشه طرفدار شک است. بنابراین این احتمال نیز جدی تلقی میشد که این ساختارهای تیغمانند ربطی به پرهای پرندگان نداشته باشند و بر اثر فرگشت همگرا پیدا شده باشند. به ویژه اینکه از سالها پیش سنگوارههایی با حفظشدگی ضعیفتر مربوط به اعضای همین گروه کشف شده بودند که آشکارا نشانههای پوستی خزندهمانند روی آنها دیده میشد. بنابراین تلقی عموم دانشمندان این بود که در این گروه از دایناسورها، اثر پر یا بسیار ابتدایی است، یا اصلا وجود ندارد.
اما سرانجام گنجینهای از چندین سنگواره از یک گونه تازهشناخته شده دایناسورهای گیاهخوار که در جنوب سیبری کشف شد، به تمام این بحثها پایان داد. این دایناسور جدید که Kulindadromeus (کولیندادرومیوس به معنی دونده کولیندا) نامگذاری شده، در قسمتهایی از پوست فلسهایی شبیه کروکودیل دارد و در قسمتهایی دیگر از پوستش، پرهایی شبیه پرهای جوجههای پرندگان دیده میشود. جالبتر اینکه در قسمتهایی نیز، هر دو نوع پوشش در کنار یکدیگر دیده میشوند.
ناحیه سنگوارهخیز کولیندا در جنوب سیبری (که نام این دایناسور نیز از آنجا گرفته شده) در سال ۲۰۱۰ کشف شد و در سال ۲۰۱۳ توسط گروهی مشترک از کشورهای روسیه و بلژیک سنگوارههای متعددی از دایناسورها، گیاهان و حشرات در این ناحیه کشف شد.
حالا از کجا میفهمیم که همه دایناسورها پر داشتهاند؟
روش علمی برای این استنتاج از دو فرض شروع میشود: یا این پرها به صورت جداگانه در گروههای مختلف دایناسورها فرگشت یافتهاند یا اینکه در نیای مشترک همه دایناسورها وجود داشته و به همه دایناسورها به ارث رسیدهاند. با این پیشفرض که نظریه فرگشت رابطهای خویشاوندی میان انواع دایناسورها در نظر میگیرد، وجود پر در نیای مشترک دایناسورها محتملتر و نزدیکتر به واقعیت تلقی میشود. این روش نتیجهگیری «طبقهبندی تبارزایشی» (Phylogenetic Bracketing) نامیده میشود. تبارزایی در حقیقت همان فرایند فرگشت است که منجر به تنوع و گونهگونی جانداران با الگویی شاخهشاخه در تبارهای دور و نزدیک میشود. حالا فرض کنید مطمئن شویم که در دو شاخه نسبتاً نزدیک از جانداران، ویژگیهایی مشترک دیده میشود. نظریه فرگشت دو کمان (براکت) در دو طرف این شاخهها در نظر میگیرد و نتیجه میگیرد احتمال زیادی وجود دارد که بقیه جانداران درون این دو کمان نیز (که از تبار یک نیای مشترک هستند) دارای همان ویژگی باشند. بنابراین وقتی در دو تبار اورنیتیسکیا و سوریسکیا نشانههایی از وجود انواع پر پیدا میکنیم، نتیجه میگیریم نیای مشترک این دو تبار و احتمالا تمام انواعی که از همین نیای مشترک فرگشت یافتند، دارای پر بودهاند.
از همه جالبتر اینکه اکنون با اطمینان بیشتری میتوانیم بگوییم پر حتی پیش از دایناسورها فرگشت یافتهاست؛ زیرا نزدیکترین خویشاوندان دایناسورها، یعنی تروسورها نیز دارای رشتههایی مو مانند روی بدن خود بودهاند و اگر فرض کنیم نیای مشترک دایناسورها دارای پرها ابتدایی کرکمانند بوده، به همان روش «طبقهبندی تبارزایشی» نتیجه میگیریم پرهای دایناسورها و تروسورها در نیای مشترک آنها فرگشت یافتهاست.